جدول جو
جدول جو

معنی لک بزوئن - جستجوی لغت در جدول جو

لک بزوئن
عمل جماع، از روی لباس خود را به دیگری مالیدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رویش گیاه، جوشش آب، در زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تلمبه زدن، تبدیل ماست به دوغ و کره
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن تیلا به شاخه و کشیدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی
ته بزوئن، تازدن، لازدن
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد زدن، فریاد زدن از روی درد
فرهنگ گویش مازندرانی
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
لغزیدن، سرخوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جویدن، جهیدن پرنده
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش زدن، آتش انداختن در چیزی
فرهنگ گویش مازندرانی
به هن و هن افتادن، نفس نفس زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دل زدگی
فرهنگ گویش مازندرانی
شیر آمدن از پستان به طور ناگهانی، جهیدن رگ پستان در اثر
فرهنگ گویش مازندرانی
رغن بزوئن
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، ریدن، ریده مالی کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
حرف بی جا زدن، نق زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بوی بد غذا، بوی غذای مانده، فاسد شده
فرهنگ گویش مازندرانی
چیزی را از دست دیگری قاپیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پا گذاشتن، قدم زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی از نشستن، با کپل روی زمین پهن شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
بخیه زدن کوک زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
عصاره گیری به وسیله برش پوست گیاه و با کمک کارد یا هر چیز
فرهنگ گویش مازندرانی
برخورد کردن، کوک زدن لباس
فرهنگ گویش مازندرانی
فراوان بودن، گریه کردن بچه، صدای نعره ی پلنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن زمین شالی زار
فرهنگ گویش مازندرانی
مسطح کردن کشتزار برنج، هم زدن برخی مواد غذایی
فرهنگ گویش مازندرانی
هموار کردن زمین شالی زار به آب بسته شده، توسط گاو یا اسبی
فرهنگ گویش مازندرانی
جوانه زدن، برآمدن آفتاب
فرهنگ گویش مازندرانی
پا بیل کردن، با بیل شخم عمیق نمودن، شعله زدن، لهیب آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بندی کردن، تا نهایت فرو بردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته بندی کردن، بند زدن
فرهنگ گویش مازندرانی
واژه ای تحقیرآمیز
فرهنگ گویش مازندرانی
تا کردن، لازدن، بند انداختن صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
تیغ زدن، برش دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
اظهار ناتوانی کردن، به ناچار از عملی دست کشیدن، از پا در
فرهنگ گویش مازندرانی